یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 23 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

گفت پیغمبر كه: هستند از فنون
اهل جنّت در خصومتها زبون

از كمال حزم و، سوء الظّن خویش
نی ز نقص و بد دلیّ و ضعف كیش

در فره دادن شنوده در كمون
حكمت "لَوْ لا رِجالٌ مؤمنون"

دست كوتاهی ز كفّار لعین
فرض شد بهر خلاصِ مؤمنین

قصّۀ عهد حُدیبیّه بخوان
كفّ أیدیكم تمامت زآن بدان

نیز اندر غالبی هم، خویش را
دید او مغلوبِ دامِ كبریا

مارمیت اذ رمیت آمد خطاب
گُم شد او، و الله اعلم بالصّواب

زآن نمیخندم من از زنجیرتان
كه بكردم ناگهان شبگیرتان

زآن همی خندم، كه با زنجیر و غلّ
می كِشمتان سوی سروستان و گُل

ای عجب! كز آتش بی زینهار
بسته میآریمتان تا سبزه زار

از سوی دوزخ، به زنجیر گران
می كشمتان تا بهشتِ جاودان

هر مقلّد را در این ره، نیك و بد
همچنان بسته به حضرت می كشد

جمله در زنجیرِ بیم و ابتلا
میروند این ره، بغیر اولیا

میكِشند این راه را پیكاروار
جز كسانی، واقف از اسرار ِ كار

جهد كن تا نور تو رخشان شود
تا سلوك و خدمتت آسان شود

كودكان را میبری مكتب به زور
زانكه هستند از فواید، چشم كور

چون شود واقف، به مكتب میدود
جانش از رفتن شكفته میشود

میرود كودك به مكتب، پیچ پیچ
چون ندید از مزد كارِ خویش هیچ

چون كُند در كیسه دانگی، دست مُزد
آنگهان بی خواب گردد شب، چو دزد

جهد كن تا مزد طاعت در رَسَد
بر مطیعان آنگهت آید حسد

ائتیا كُرهاً، مقلّد گشته را
ائتیا طوعاً، صفا بسرشته را

این محبّ حقّ، ز بهر علّتی
و آن دگر را بی غرض، خود خُلَّتی

این محبِّ دایه لیك از بهر شیر
و آن دگر دل داده بهر این ستیر

طفل را از حُسن او آگاه نی
غیر شیر او را از او دلخواه نی

و آن دگر خود عاشق دایه بود
بیغرض در عشق یك رایه بود

پس محبّ حقّ، به اومید و به ترس
دفتر تقلید میخواند به درس

و آن محبّ حق ز بهر حقّ كجا ست؟
كه ز اغراض و ز علّتها جدا ست

گر چنین و گر چنان، چون طالب است
جذب حقّ او را سوی حقّ جاذب است

گر محبّ حقّ بود لغیره
كی ینال دائماً من خیره

یا محبّ حقّ بود لعینه
لا سواه خائفاً من بینه

هر دو را این جستجوها زآن سری ست
این گرفتاری دل زآن دلبری ست

مثنوی معنوی
دفتر 3